پرسش :
مقصود از عصمت پيامبر(صلی الله علیه وآله) و ائمه معصومين چيست؟ در قرآن در مواردى نسبت به عملكرد پيامبران از جانب خداوند اعتراض مىشود؛ مثلاً در مسأله جدايى زينب از پسرخوانده رسول خدا يعنى «زيد»، آيهاى به اين مضمون نازل شد كه «تو ترسيدى از اين كه ديگران در مورد تو... در حالى كه بهتر بود از خداى خود بترسى» آيا وجود اين نوع ترس با عصمت پيامبر(صلی الله علیه وآله) ناسازگار نيست؟ يا ماجراى جنگ تبوك در اين ماجرا كه پيامبر(صلی الله علیه وآله) منافقان را از جنگ معاف نمودند و آيه نازل شد به اين مفهوم كه «خدا تو را ببخشد چرا به آنها اجازه دادى، حال آنكه بهتر بود به آنها اجازه ندهى تا كذب آنها آشكار شود.» آيا به نظر شما چنين برخوردى با مراجعان و اين طور تصميماتى براى كسى كه در رأس حكومت است، ضعفى كه نقض كننده عصمت باشد، محسوب نمىشود؟
شرح پرسش :
پاسخ :
مقصود از عصمت پيامبر(صلی الله علیه وآله) و همچنين امامان اين است: «مصونيت پيامبر و امامان در مقابل گناه و خطا، چه در ساحت اعتقادات و چه در ساحت عمل؛ همچنين مصونيت پيامبران از خطا در ناحيه تلقى و ابلاغ وحى»، از اين رو ما معتقد هستيم كه رسول خدا(صلی الله علیه وآله)، در افكار، عقايد و اعمال فردى و اجتماعى و همچنين در مقام تلقى وحى و ابلاغ آن به مردم، از هرگونه گناه و خطا مصون است. بايد توجه داشت كه منكران عصمت انبيا براى مستدل نمودن عقيده خويش، به پارهاى از آيات قرآنى استناد كردهاند. اين مسأله از قرون اوليه اسلام مطرح بوده است و هم اكنون نيز در برخى محافل مشاهده مىشود كه بدون تأمل و تدبّر اين شبهات مطرح مىگردد. اما ريشه اين شبهات و اشكالات، ناشى از عدم تدبر در حقيقت عصمت و مباحث پيرامون آن از يك سو؛ و همچنين عدم وقوف كافى از رويدادهاى تاريخى و آراء انديشمندان دينى از سوى ديگر است. به دليل مجال اندك، از طرح حقيقت عصمت و مسائل ذيل آن صرف نظر كرده، تنها به تفسير و تحليل دو نمونه از شبهاتى كه به آن اشاره كردهايد، مىپردازيم: الف: يكى از افسانههاى دروغين كه به ساحت پيامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) نسبت دادهاند، افسانه عشق آن حضرت به «زينب» دختر جحش و همسر زيد، پسرخوانده رسول خدا است؛ و در طرح اين اتهام به آيه ذيل تمسك كردهاند: (صلی الله علیه وآله)و إذ تقول للذى أنعم الله عليه و أنعمت عليه أمسكعلى كزوجك و اتق الله و تخفى فى نفسك ما الله مبديه و تخشى الناس و الله أحق أن تخشاهرحمهما الله؛ احزاب / 37. «و آنگاه به كسى كه خدا بر او نعمت ارزانى داشته بود و تو به او نعمت داده بودى، مىگفتى: «همسرت را پيش خود نگاه دار و از خدا پروا بدار» و آنچه را كه خدا آشكار كننده آن بود، در دل خود نهان مىكردى و از مردم مىترسيدى، با آنكه خدا سزاوارتر بود كه از او بترسى». برخى داستان اين واقعه را چنين گزارش كردهاند: زيدبن حارثه، پسرخوانده پيامبر اسلام، به شدّت مورد محبت و علاقه آن حضرت قرار داشت، به گونهاى كه اگر پيامبر مدتى او را نمىديد، به خانهاش مىرفت تا از احوال او آگاه شود. يك روز كه پيامبر براى ديدن زيد به خانه او رفت، همسر او را مشغول آرايش خويش ديد. پيامبر با ديدن او گفت: «سبحان الله خلق النّور تبارك الله أحسن الخالقين» و فوراً بازگشت. زينب اين سخنان پيامبر را - كه حاكى از محبت و دلبستگى آن حضرت نسبت به او بود - شنيد و آنگاه كه زيد به خانه بازگشت، ماجرا را براى او تعريف كرد. زيد احساس نمود كه پيامبر به همسر او علاقمند شده است! از اين رو، به زينب پيشنهاد طلاق داد تا بعد از آن، با پيامبر ازدواج كند. زينب گفت: مىترسم پس از طلاق گرفتن از تو، پيامبر با من ازدواج نكند. از اين رو، زيد به نزد پيامبر آمد تا از نظر وى در اين زمينه مطلع شود. پس از شرح ماوقع توسط زيد براى رسول خدا(صلی الله علیه وآله)، حضرت با اين مطلب مخالفت كرد، اما اين مخالفت ظاهرى بود؛ بنابراين، اينكه آيه شريفه مىفرمايد (صلی الله علیه وآله)و تخفى فى نفسك ما الله مبديه و تخشى الناس والله أحق أن تخشاه رحمهما الله؛ «و آنچه را كه خدا آشكار كننده آن بود، در دل خود نهان مىكردى و از مردم مىترسيدى، با آنكه خدا سزاوارتر بود كه از او بترسى»، منظور اين است كه عشق به زينب را در دل نهان مىكنى در حالى كه خداوند سرانجام آن را آشكار خواهد كرد؛ و از مردم مىترسى كه مبادا از راز عشق تو به همسر پسرخواندهات مطلع شوند، در صورتى كه سزاوارتر آن است كه از خدا بترسى. نگا: الفضل بن الحسن الطبرسى، مجمع البيان، ج 8 - 7، ص 466. از اين رو، طبق اين آيه نمىتوان پيامبر را معصوم از گناهان دانست! زيرا چه گناهى بزرگتر از رضايت به از هم پاشيدن يك خانواده! به علاوه، پيامبر نمىبايست با زيد برخوردى منافقانه مىداشت، زيرا وقتى در باطن با اين جدايى موافق بود، چرا ظاهرى خيرخواهانه از خود نشان داد؟ اما داستان بدين شكلى كه مطرح شده، صحيح نيست. واقعيت بر اساس پارهاى از روايات و نظر مفسران بزرگ قرآن همچون علامه طباطبايى(رض) بدين قرار است: ازدواج زينب دختر عمه پيامبر، با زيد بن حارثه، پسرخوانده آن حضرت به عللى نتوانست دوام يابد و رسول خدا(صلی الله علیه وآله) كه از طريق وحى و از منشأ علم غيب از سرانجام اين ازدواج آگاه گرديد، مأموريت داشت تا با ازدواج با همسر مطلّقه زيد، يكى از سنتهاى غلط رايج در آن روز را از ميان ببرد. آن سنت اين بود كه پسرخوانده در تمامى احكام همانند پسر حقيقى محسوب مىشد، همچون فرزند حقيقى ارث مىبرد؛ و همسر او نيز حكم عروس پدر خوانده را داشت؛ و حتى پس از جدايى از پسرخوانده، ازدواج پدرخوانده با او ممنوع بود. پيامبرخدا(صلی الله علیه وآله) به فرمان خدا مأموريت يافت كه براى شكستن اين سنت، خود با زينب ازدواج نمايد. دقت در ادامه آيه و آيه بعد از همين سوره: «پس چون زيد از آن كام بر گرفت وى را به نكاح تو درآورديم تا در مورد ازدواج مؤمنان با زنانِ پسرخواندگانش - چون آنان را طلاق گفتند - گناهى نباشد ...» احزاب / 37 و 38. مؤيّد اين مطلب است كه انگيزه پيامبر از ازدواج با زينب، وضع اين قانون الهى و از ميان برداشتن آن سنت جاهلى بوده است نه انگيزههاى نفسانى. اما اينكه مطلب قلبى خود را از زيد مكنون داشت، به جهت عشق به زينب نبود؛ بلكه از آن جا كه قبلاً به او وحى شده بود كه ازدواج زيد و زينب دوامى ندارد و او بايد با زينب - پس از طلاق گرفتن از زيد - ازدواج نمايد، حضرت يقين داشت كه ازدواج زيد و زينب به طلاق منجر مىشود. در عين حال، وقتى زيد براى طلاق همسرش به حضرت مراجعه نمود، ايشان اين مسأله را از او پنهان كرده، ضمن سفارش او به تقوا، از وى خواست كه همسر خود را طلاق ندهد. همچنين، ترس پيامبر(صلی الله علیه وآله) از مردم كه در آيه اشاره شده است به جهت امر شخصى همانند از دست رفتن آبرو و منزلت اجتماعى نبود؛ بلكه بيم آن حضرت از آن بود كه عيبجويى و طعنه برخى از بيماردلان، ايمان عامه مردم را سست نمايد؛ و در نتيجه اين خوف هم رنگ الهى داشته است، نه آنكه از غير خدا بترسد. به هر روى، بايد توجه كرد كه آيه شريفه در مقام سرزنش و عتاب پيامبر نيست؛ چرا كه از پايان آيه بعد؛ يعنى، آيه 38 چنين استفاده مىشود كه ازدواج حضرت رسول با زينب به فرمان الهى بوده، به نحوى كه گويا اراده و انتخاب پيامبر(صلی الله علیه وآله) هيچ نقشى در آن نداشته است؛ زيرا تعبير آيه شريفه اين است كه: (صلی الله علیه وآله)زوجناكهارحمهما الله؛ «وى را به نكاح تو درآورديم» و نيز مىفرمايد: (صلی الله علیه وآله)و كان أمر الله مفعولارحمهما الله؛ «فرمان خدا انجام يافتنى است». نگا: الميزان، ج 16، صص 326-322. ب: يكى از آيات ديگرى كه براى شبهه در عصمت پيامبر مطرح شده و در پرسش به آن اشاره شده، اين آيه شريفه است: (صلی الله علیه وآله)عفا الله عنك لمأ ذنت لهم حتى يتبين لك الذين صدقوا و تعلم الكاذبينرحمهما الله؛ توبه / 43. «خدايت ببخشايد چرا پيش از آنكه راستگويان بر تو روشن شود و دروغگويان را بازشناسى، به آنان اجازه دادى». برخى گمان كردهاند كه خداوند در اين آيه بر پيامبر خرده گرفته، از كار او اظهار نارضايتى مىنمايد؛ همچنين جمله (صلی الله علیه وآله)عفا الله عنكرحمهما الله؛ «خدايت ببخشايد» را حاكى از آن دانستهاند كه گناهى از پيامبر سرزده كه نياز به عفو دارد. محمود الزمخشرى، الكشاف، ج 2، ص 247. اما حقيقت آن است كه اين آيه در مورد برخى از منافقان و يا سست ايمانانى است كه سعى مىكردند به اندك بهانهاى از شركت در جنگ خوددارى نمايند و براى آنكه ظاهرى مردمپسند به كار خويش دهند، به خدمت رسول خدا(صلی الله علیه وآله) آمده، با طرح بهانهاى، اجازه عدم شركت در جهاد را مىخواستند. پيامبر هم اينها را مىشناخت و از بىاعتقادى و سست ايمانى آنان مطلع بود. محمد / 30. اما از آن جا كه او رحمةً للعالمين است، براى آنكه پرده از اسرار آنها كنار نزند و نهان آلوده آنان را براى ديگران نمايان نكند، با در خواستشان موافقت مىنمود. همچنين، پيامبر به خوبى مىدانست كه حتى اگر به اينان اجازه ندهد و خواسته آنان را نپذيرد، باز هم در جهاد شركت نخواهند كرد. در اين صورت، هر چند چهره واقعى اين گروه براى همگان آشكار مىگشت، اما مفاسدى نيز بدنبال مىداشت. از جمله اينكه وحدت و انسجام عمومى از هم پاشيده، حرمت و قداست فرماندهى شكسته مىشد. علاوه بر آن، با توجه به آيات بعد در همين سوره، خداوند هم دوست نداشت كه اينان در جهاد حضور يابند؛ زيرا حضور آنها موجب تضعيف روحيه ساير رزمندگان نيز مىگرديد: (صلی الله علیه وآله)لو خرجوا فيكم ما زادوكم إلا خبالارحمهما الله ؛توبه / 47. «اگر با شما بيرون آمده بودند، جز فساد براى شما نمىافزودند». در هر حال، با توجه به مطالب پيش گفته، هر چند براى رسوا شدن منافقان، مناسبتر آن بود كه به آنها اجازه داده نشود؛ ولى با در نظر گرفتن تمامى مصالح و مفاسد مربوط، سياست پيامبر(صلی الله علیه وآله) مناسبترين كار ممكن بود. الميزان، ج 9، ص 285. اما مقصود خداوند از اين جمله كه (صلی الله علیه وآله)عفا الله عنكرحمهما الله «خدايت ببخشايد» جمله اى دعايى به منظور مدح و تعظيم پيامبر با ظاهرى عتاب آلود است و اين، به جهت ستايش از پيامبر به خاطر شفقت و مهربانى بىاندازه وى نسبت به مردم صادر شده است؛ چنانكه فىالمثل مدير مدرسه، معلمى را با ظاهرى عتاب آلود مورد خطاب قرار داده، مىگويد: «چرا فلان دانشآموز خاطى را از كلاس اخراج نكردى، تا همه او را بشناسند؟» اين مدحِ عتابنما، بدان معناست كه تو (معلم) آنچنان نسبت به دانشآموزانت لطف و مرحمت دارى كه حتى حاضر نمىشوى افراد خطاكار را نيز رسوا كنى. حسن يوسفيان و احمد حسين شريفى، پژوهشى در عصمت معصومان، صص 223-222. به هر روى، ما معتقديم پيامبر(صلی الله علیه وآله) و امامان معصوم بوده، كامل مطلقاند، نه نسبى؛ و شبهاتى هم كه در مورد نقض اين عصمت مطرح شده، همگى بىوجه است و با دقت در رويدادهاى تاريخى، تفاسير، روايات و آيات قرآنى، چنين اشكالاتى برطرف مىشود. براى آشنايى بيشتر با مسأله عصمت و مباحث پيرامون آن توصيه مىكنيم كتاب پژوهشى در عصمت معصومان را مطالعه فرماييد. آنكه معصومِ ره وحى خداست چون همه صاف است، بگشايد رواست
ز آنكه ما يَنْطِق رسولٌ بِالْهَوى كى هوا زايد زمعصوم خدا؟
مثنوى / 6/1602 - 1601.
porseman.org
مقصود از عصمت پيامبر(صلی الله علیه وآله) و همچنين امامان اين است: «مصونيت پيامبر و امامان در مقابل گناه و خطا، چه در ساحت اعتقادات و چه در ساحت عمل؛ همچنين مصونيت پيامبران از خطا در ناحيه تلقى و ابلاغ وحى»، از اين رو ما معتقد هستيم كه رسول خدا(صلی الله علیه وآله)، در افكار، عقايد و اعمال فردى و اجتماعى و همچنين در مقام تلقى وحى و ابلاغ آن به مردم، از هرگونه گناه و خطا مصون است. بايد توجه داشت كه منكران عصمت انبيا براى مستدل نمودن عقيده خويش، به پارهاى از آيات قرآنى استناد كردهاند. اين مسأله از قرون اوليه اسلام مطرح بوده است و هم اكنون نيز در برخى محافل مشاهده مىشود كه بدون تأمل و تدبّر اين شبهات مطرح مىگردد. اما ريشه اين شبهات و اشكالات، ناشى از عدم تدبر در حقيقت عصمت و مباحث پيرامون آن از يك سو؛ و همچنين عدم وقوف كافى از رويدادهاى تاريخى و آراء انديشمندان دينى از سوى ديگر است. به دليل مجال اندك، از طرح حقيقت عصمت و مسائل ذيل آن صرف نظر كرده، تنها به تفسير و تحليل دو نمونه از شبهاتى كه به آن اشاره كردهايد، مىپردازيم: الف: يكى از افسانههاى دروغين كه به ساحت پيامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) نسبت دادهاند، افسانه عشق آن حضرت به «زينب» دختر جحش و همسر زيد، پسرخوانده رسول خدا است؛ و در طرح اين اتهام به آيه ذيل تمسك كردهاند: (صلی الله علیه وآله)و إذ تقول للذى أنعم الله عليه و أنعمت عليه أمسكعلى كزوجك و اتق الله و تخفى فى نفسك ما الله مبديه و تخشى الناس و الله أحق أن تخشاهرحمهما الله؛ احزاب / 37. «و آنگاه به كسى كه خدا بر او نعمت ارزانى داشته بود و تو به او نعمت داده بودى، مىگفتى: «همسرت را پيش خود نگاه دار و از خدا پروا بدار» و آنچه را كه خدا آشكار كننده آن بود، در دل خود نهان مىكردى و از مردم مىترسيدى، با آنكه خدا سزاوارتر بود كه از او بترسى». برخى داستان اين واقعه را چنين گزارش كردهاند: زيدبن حارثه، پسرخوانده پيامبر اسلام، به شدّت مورد محبت و علاقه آن حضرت قرار داشت، به گونهاى كه اگر پيامبر مدتى او را نمىديد، به خانهاش مىرفت تا از احوال او آگاه شود. يك روز كه پيامبر براى ديدن زيد به خانه او رفت، همسر او را مشغول آرايش خويش ديد. پيامبر با ديدن او گفت: «سبحان الله خلق النّور تبارك الله أحسن الخالقين» و فوراً بازگشت. زينب اين سخنان پيامبر را - كه حاكى از محبت و دلبستگى آن حضرت نسبت به او بود - شنيد و آنگاه كه زيد به خانه بازگشت، ماجرا را براى او تعريف كرد. زيد احساس نمود كه پيامبر به همسر او علاقمند شده است! از اين رو، به زينب پيشنهاد طلاق داد تا بعد از آن، با پيامبر ازدواج كند. زينب گفت: مىترسم پس از طلاق گرفتن از تو، پيامبر با من ازدواج نكند. از اين رو، زيد به نزد پيامبر آمد تا از نظر وى در اين زمينه مطلع شود. پس از شرح ماوقع توسط زيد براى رسول خدا(صلی الله علیه وآله)، حضرت با اين مطلب مخالفت كرد، اما اين مخالفت ظاهرى بود؛ بنابراين، اينكه آيه شريفه مىفرمايد (صلی الله علیه وآله)و تخفى فى نفسك ما الله مبديه و تخشى الناس والله أحق أن تخشاه رحمهما الله؛ «و آنچه را كه خدا آشكار كننده آن بود، در دل خود نهان مىكردى و از مردم مىترسيدى، با آنكه خدا سزاوارتر بود كه از او بترسى»، منظور اين است كه عشق به زينب را در دل نهان مىكنى در حالى كه خداوند سرانجام آن را آشكار خواهد كرد؛ و از مردم مىترسى كه مبادا از راز عشق تو به همسر پسرخواندهات مطلع شوند، در صورتى كه سزاوارتر آن است كه از خدا بترسى. نگا: الفضل بن الحسن الطبرسى، مجمع البيان، ج 8 - 7، ص 466. از اين رو، طبق اين آيه نمىتوان پيامبر را معصوم از گناهان دانست! زيرا چه گناهى بزرگتر از رضايت به از هم پاشيدن يك خانواده! به علاوه، پيامبر نمىبايست با زيد برخوردى منافقانه مىداشت، زيرا وقتى در باطن با اين جدايى موافق بود، چرا ظاهرى خيرخواهانه از خود نشان داد؟ اما داستان بدين شكلى كه مطرح شده، صحيح نيست. واقعيت بر اساس پارهاى از روايات و نظر مفسران بزرگ قرآن همچون علامه طباطبايى(رض) بدين قرار است: ازدواج زينب دختر عمه پيامبر، با زيد بن حارثه، پسرخوانده آن حضرت به عللى نتوانست دوام يابد و رسول خدا(صلی الله علیه وآله) كه از طريق وحى و از منشأ علم غيب از سرانجام اين ازدواج آگاه گرديد، مأموريت داشت تا با ازدواج با همسر مطلّقه زيد، يكى از سنتهاى غلط رايج در آن روز را از ميان ببرد. آن سنت اين بود كه پسرخوانده در تمامى احكام همانند پسر حقيقى محسوب مىشد، همچون فرزند حقيقى ارث مىبرد؛ و همسر او نيز حكم عروس پدر خوانده را داشت؛ و حتى پس از جدايى از پسرخوانده، ازدواج پدرخوانده با او ممنوع بود. پيامبرخدا(صلی الله علیه وآله) به فرمان خدا مأموريت يافت كه براى شكستن اين سنت، خود با زينب ازدواج نمايد. دقت در ادامه آيه و آيه بعد از همين سوره: «پس چون زيد از آن كام بر گرفت وى را به نكاح تو درآورديم تا در مورد ازدواج مؤمنان با زنانِ پسرخواندگانش - چون آنان را طلاق گفتند - گناهى نباشد ...» احزاب / 37 و 38. مؤيّد اين مطلب است كه انگيزه پيامبر از ازدواج با زينب، وضع اين قانون الهى و از ميان برداشتن آن سنت جاهلى بوده است نه انگيزههاى نفسانى. اما اينكه مطلب قلبى خود را از زيد مكنون داشت، به جهت عشق به زينب نبود؛ بلكه از آن جا كه قبلاً به او وحى شده بود كه ازدواج زيد و زينب دوامى ندارد و او بايد با زينب - پس از طلاق گرفتن از زيد - ازدواج نمايد، حضرت يقين داشت كه ازدواج زيد و زينب به طلاق منجر مىشود. در عين حال، وقتى زيد براى طلاق همسرش به حضرت مراجعه نمود، ايشان اين مسأله را از او پنهان كرده، ضمن سفارش او به تقوا، از وى خواست كه همسر خود را طلاق ندهد. همچنين، ترس پيامبر(صلی الله علیه وآله) از مردم كه در آيه اشاره شده است به جهت امر شخصى همانند از دست رفتن آبرو و منزلت اجتماعى نبود؛ بلكه بيم آن حضرت از آن بود كه عيبجويى و طعنه برخى از بيماردلان، ايمان عامه مردم را سست نمايد؛ و در نتيجه اين خوف هم رنگ الهى داشته است، نه آنكه از غير خدا بترسد. به هر روى، بايد توجه كرد كه آيه شريفه در مقام سرزنش و عتاب پيامبر نيست؛ چرا كه از پايان آيه بعد؛ يعنى، آيه 38 چنين استفاده مىشود كه ازدواج حضرت رسول با زينب به فرمان الهى بوده، به نحوى كه گويا اراده و انتخاب پيامبر(صلی الله علیه وآله) هيچ نقشى در آن نداشته است؛ زيرا تعبير آيه شريفه اين است كه: (صلی الله علیه وآله)زوجناكهارحمهما الله؛ «وى را به نكاح تو درآورديم» و نيز مىفرمايد: (صلی الله علیه وآله)و كان أمر الله مفعولارحمهما الله؛ «فرمان خدا انجام يافتنى است». نگا: الميزان، ج 16، صص 326-322. ب: يكى از آيات ديگرى كه براى شبهه در عصمت پيامبر مطرح شده و در پرسش به آن اشاره شده، اين آيه شريفه است: (صلی الله علیه وآله)عفا الله عنك لمأ ذنت لهم حتى يتبين لك الذين صدقوا و تعلم الكاذبينرحمهما الله؛ توبه / 43. «خدايت ببخشايد چرا پيش از آنكه راستگويان بر تو روشن شود و دروغگويان را بازشناسى، به آنان اجازه دادى». برخى گمان كردهاند كه خداوند در اين آيه بر پيامبر خرده گرفته، از كار او اظهار نارضايتى مىنمايد؛ همچنين جمله (صلی الله علیه وآله)عفا الله عنكرحمهما الله؛ «خدايت ببخشايد» را حاكى از آن دانستهاند كه گناهى از پيامبر سرزده كه نياز به عفو دارد. محمود الزمخشرى، الكشاف، ج 2، ص 247. اما حقيقت آن است كه اين آيه در مورد برخى از منافقان و يا سست ايمانانى است كه سعى مىكردند به اندك بهانهاى از شركت در جنگ خوددارى نمايند و براى آنكه ظاهرى مردمپسند به كار خويش دهند، به خدمت رسول خدا(صلی الله علیه وآله) آمده، با طرح بهانهاى، اجازه عدم شركت در جهاد را مىخواستند. پيامبر هم اينها را مىشناخت و از بىاعتقادى و سست ايمانى آنان مطلع بود. محمد / 30. اما از آن جا كه او رحمةً للعالمين است، براى آنكه پرده از اسرار آنها كنار نزند و نهان آلوده آنان را براى ديگران نمايان نكند، با در خواستشان موافقت مىنمود. همچنين، پيامبر به خوبى مىدانست كه حتى اگر به اينان اجازه ندهد و خواسته آنان را نپذيرد، باز هم در جهاد شركت نخواهند كرد. در اين صورت، هر چند چهره واقعى اين گروه براى همگان آشكار مىگشت، اما مفاسدى نيز بدنبال مىداشت. از جمله اينكه وحدت و انسجام عمومى از هم پاشيده، حرمت و قداست فرماندهى شكسته مىشد. علاوه بر آن، با توجه به آيات بعد در همين سوره، خداوند هم دوست نداشت كه اينان در جهاد حضور يابند؛ زيرا حضور آنها موجب تضعيف روحيه ساير رزمندگان نيز مىگرديد: (صلی الله علیه وآله)لو خرجوا فيكم ما زادوكم إلا خبالارحمهما الله ؛توبه / 47. «اگر با شما بيرون آمده بودند، جز فساد براى شما نمىافزودند». در هر حال، با توجه به مطالب پيش گفته، هر چند براى رسوا شدن منافقان، مناسبتر آن بود كه به آنها اجازه داده نشود؛ ولى با در نظر گرفتن تمامى مصالح و مفاسد مربوط، سياست پيامبر(صلی الله علیه وآله) مناسبترين كار ممكن بود. الميزان، ج 9، ص 285. اما مقصود خداوند از اين جمله كه (صلی الله علیه وآله)عفا الله عنكرحمهما الله «خدايت ببخشايد» جمله اى دعايى به منظور مدح و تعظيم پيامبر با ظاهرى عتاب آلود است و اين، به جهت ستايش از پيامبر به خاطر شفقت و مهربانى بىاندازه وى نسبت به مردم صادر شده است؛ چنانكه فىالمثل مدير مدرسه، معلمى را با ظاهرى عتاب آلود مورد خطاب قرار داده، مىگويد: «چرا فلان دانشآموز خاطى را از كلاس اخراج نكردى، تا همه او را بشناسند؟» اين مدحِ عتابنما، بدان معناست كه تو (معلم) آنچنان نسبت به دانشآموزانت لطف و مرحمت دارى كه حتى حاضر نمىشوى افراد خطاكار را نيز رسوا كنى. حسن يوسفيان و احمد حسين شريفى، پژوهشى در عصمت معصومان، صص 223-222. به هر روى، ما معتقديم پيامبر(صلی الله علیه وآله) و امامان معصوم بوده، كامل مطلقاند، نه نسبى؛ و شبهاتى هم كه در مورد نقض اين عصمت مطرح شده، همگى بىوجه است و با دقت در رويدادهاى تاريخى، تفاسير، روايات و آيات قرآنى، چنين اشكالاتى برطرف مىشود. براى آشنايى بيشتر با مسأله عصمت و مباحث پيرامون آن توصيه مىكنيم كتاب پژوهشى در عصمت معصومان را مطالعه فرماييد. آنكه معصومِ ره وحى خداست چون همه صاف است، بگشايد رواست
ز آنكه ما يَنْطِق رسولٌ بِالْهَوى كى هوا زايد زمعصوم خدا؟
مثنوى / 6/1602 - 1601.
porseman.org
تازه های پرسش و پاسخ
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}